اشاره
برای تقویت حسّ قدرشناسی و سپاسگزاری نسبت به آن چه داریم، یک راه میانبَر وجود دارد و آن دیدن حال و روز کسانی است که از آن بیبهره و یا کم بهرهاند.
برای پاسداشت نعمت بزرگی که هنوز از آن بهرهمندیم، خوب است نیم نگاهی داشته باشیم به جوامعی که به این نعمت ممتاز خداوندی با عناوینی گوشنواز و دل فریب چوب حراج زدند و امروز تازیانهی عذاب این گناه کبیره بر سر و روی افسرده شان نواخته میشود، « غرب» را میگویم! یعنی همان سرزمین تاریکی که مدّتها است خورشید عشق از آسمان زندگی مردمانش غروب کرده است، و تمنّای یک جرعه عاطفه را در چشمان کم فروغشان میتوان دید. بحران خانواده، طوفان خشم الهی است که طومار خوشبختی مردمان این غربتکده را در هم میپیچید. دلمان برایشان میسوزد. کاش میشد برایشان کاری کرد. امّا خیلی دیر شده است. بهتر است به فکر خودمان باشیم و از حال کسانی که حرمت خانواده را شکستند و با طوفان شیطانی شهوت مهار نشده تار و پود سعادت خود را گسستند، عبرت بگیریم. آنها به ما حسودی میکنند. از حسودی باید ترسید. از حسود باید به خداوند پناهنده شد: « و من شر حاسدٍ اذا حسد»[1] .
دیدن عمق فاجعه آسان نیست. هنر غربیان در بَزَک کردن و سانسور و پوشش نامرئی پشت صحنه زندگی تباهشان زبانزد است.
نگاهی عمیق میخواهد و دیدهوری ژرف نگر تا از عمق فاجعه پرده بردارد! چه کسی بهتر از « آقا»ی عزیزمان!
برای تقویت حسّ قدرشناسی و سپاسگزاری نسبت به آن چه داریم، یک راه میانبَر وجود دارد و آن دیدن حال و روز کسانی است که از آن بیبهره و یا کم بهرهاند.
برای پاسداشت نعمت بزرگی که هنوز از آن بهرهمندیم، خوب است نیم نگاهی داشته باشیم به جوامعی که به این نعمت ممتاز خداوندی با عناوینی گوشنواز و دل فریب چوب حراج زدند و امروز تازیانهی عذاب این گناه کبیره بر سر و روی افسرده شان نواخته میشود، « غرب» را میگویم! یعنی همان سرزمین تاریکی که مدّتها است خورشید عشق از آسمان زندگی مردمانش غروب کرده است، و تمنّای یک جرعه عاطفه را در چشمان کم فروغشان میتوان دید. بحران خانواده، طوفان خشم الهی است که طومار خوشبختی مردمان این غربتکده را در هم میپیچید. دلمان برایشان میسوزد. کاش میشد برایشان کاری کرد. امّا خیلی دیر شده است. بهتر است به فکر خودمان باشیم و از حال کسانی که حرمت خانواده را شکستند و با طوفان شیطانی شهوت مهار نشده تار و پود سعادت خود را گسستند، عبرت بگیریم. آنها به ما حسودی میکنند. از حسودی باید ترسید. از حسود باید به خداوند پناهنده شد: « و من شر حاسدٍ اذا حسد»[1] .
دیدن عمق فاجعه آسان نیست. هنر غربیان در بَزَک کردن و سانسور و پوشش نامرئی پشت صحنه زندگی تباهشان زبانزد است.
نگاهی عمیق میخواهد و دیدهوری ژرف نگر تا از عمق فاجعه پرده بردارد! چه کسی بهتر از « آقا»ی عزیزمان!
نسل بیهویّت
امروز آنچه در کشورهای غربی مشاهده میشود عبارت است از نسلهای بیهویت، نسلهای در مانده و سرگشته، پدر و مادرهایی که از فرزندانشان ساها خبر ندارند؛ در یک شهر هم زندگی میکنند چه برسد به اینکه در شهر دیگری باشند. خانوادههای متلاشی شده، انسانهای تنها.... .75
در کشورهای اروپایی و آمریکایی... از زنهای بیشوهر، مردهای بیزن، آمارهای بسیار بالا وجود دارد که تبعاً بچههای بیپدر و مادر، بچههای ولگرد، بچههای جنایتکار حاصل آن است، در آن جا فضا، فضای جنایت است. همین حرفهایی که در خبرها میشنوید: یک بچه ناگهان در مدرسه، خیابان، توی قطار قتل انجام میدهد، تعدادی را میکشد. یکبار و دوبار و یکی دو تا هم نیست. همین طور سطح جنایتکارها از لحاظ سنّی دارد پایین میآید. جوانهای بیست ساله بودند، شدند جوانهای شانزده ساله- هفده ساله، حالا بچههای سیزده- چهارده ساله در آمریکا جنایت میکنند. راحت آدم میکشند. این جامعه وقتی به این جا میرسد، دیگر تقریباً غیر قابل جمع کردن است.76
گناه کبیرهی غرب
یکی از مشکلات دنیای غرب که به تدریج پایههای تمدن غرب را مثل موریانه میخورد و علیرغم پیشرفتهای صنعتی و علمیاش مشرف به سقوط و هلاکت است – البته در بلند مدت – همین قضیهی بیتوجهی به خانواده است. نتوانستند خانواده را حفظ کنند. در غرب، خانواده، غریب، مورد بیاعتنایی و تحقیر شده است.77
یکی از گناهان کبیرهء تمدن غرب نسبت به بشریت، این است که ازدواج را در چشم مردم سبک کرد. تشکیل خانواده را کوچک کرد. مثل لباس که عوض میکنند... قضیهی زن و شوهری را این طور کردند.78
آن کشورهایی که در آن خانواده دارد ضایع میشود، در واقع پایههای مدنیّت آنها دارد میلرزد و نهایتاً فروخواهد ریخت.79
نه اُنسی، نه همسری، ...
در دنیای غرب با اینکه بسیاری از آنها از علم و ثروت و سیاستهای قوی در صدر حکومتها برخوردار هستند، لیکن زندگی آحاد مردم در مقیاس خانواده، زندگی بسیار رقّت باری است. این اجتماعات فامیلی، اینکه بزرگترهای فامیل دور هم جمع شوند، به هم محبّت ورزند، با هم تبادل عاطفی داشته باشند، به هم کمک کنند، به هم برسند، همدیگر را از خود بدانند، برادر با برادر، خانوادهها با هم یگانه و یکی باشند، این طور چیزهایی که الآن بین ماها رایج و معمولی است، در غرب از این چیزها خبری نیست. چقدر زنها تنها زندگی میکنند. زنی که تنهاست، از خانواده بریده و توی یک آپارتمان زندگی میکند. شب برمیگردد توی خانه تنهاست، صبح برمیخیزد تنهاست. نه انسی، نه همسری، نه فرزندی، نه نوهای، نه خویشاوندی که با او گرم بگیرد. انسانها در آن محیط اجتماعی، تک زندگی میکنند. غالباً تنها هستند. چرا؟ چون محیط خانوادگی در آن جوامع فراموش شده است.80
امروز متأسفانه در غرب، انسان مشاهده میکند که کمکم کانونهای خانواده یکی پس از دیگری دارد از هم میپاشد و از بین میرود. آثارش هم همین بیهویّتیِ فرهنگی و فسادی است که امروز دچارش شدهاند. روز به روز هم دارد بیشتر میشود و بقایای آنچه را که داشتهاند دارد از بین میرود.81
آزادی جنسی، فروپاشی خانواده
در دنیای غرب و بخصوص در آمریکا و بعضی از کشورهای اروپای شمالی معروف است که بنیان خانواده خیلی متزلزل است. چرا؟ علت این است که در آن جاها آزادی جنسی و بیبند و باری جنسی زیادتر است. وقتی بیعفتی رایج شد، یعنی مرد و زن این نیاز غریزی را در جایی دیگر غیر از خانواده، غیر از کانون خانواده، تأمین کردند، این کانون خانواده در واقع یک چیز بیمعناست: یک چیز تحمیلی و تشریفاتی است. لذا از نظر عاطفی از هم جدا میشوند. حالا ظاهراً جدایی بینشان نیست اما به هم علاقه و دلبستگی ندارند.82
اگر انسانها رها بودند که غریزهی جنسی را هر طور میخواهند اشباع کنند، یا خانواده تشکیل نمیشد یا یک چیز سُست و پوچ و تهدید پذیر و ویرانیپذیری میشد و هر نسیمی آن را به هم میزد. لذا در هر جای دنیا که میبینید آزادیهای جنسی هست، به همان نسبت خانواده ضعیف است؛ چون مرد و زن برای اشباع این غریزه، احتیاجی به این کانون ندارند. اما در آن جاهایی که دین حاکم است و آزادی جنسی نیست، همه چیز برای مرد و زن هست، لذا این کانون خانواده حفظ و نگهداشته میشود.83
عشق مصنوعی
در بعضی از کشورهای دنیا که پیشرفت علم و تمدن هم خیلی سریع است، زندگی بر آنها این طور تحمیل کرده که اعضای خانواده به هم چندان کاری ندارند. پدر یک جا مشغول، مادر یک جا مشغول؛ نه همدیگر را میبینند، نه برای هم غذا میپزند، نه برای هم محبّتی و عاطفهای نثار میکنند، نه از هم دلجویی میکنند، نه با هم کار واقعی دارند. آن وقت برای اینکه به سفارش روانشناسانِ امور کودکان عمل کرده باشند، با هم قرار میگذارند یک ساعت معینی را، پدر و مادر بیایند خانه و یک محفل خانوادگی داشته باشند. برای اینکه بتوانند این اجتماع خانوادگی را که در یک خانوادهی سالم به طور طبیعی وجود دارد، اینها به صورت تصنع برای خود به وجود بیاورند. آن وقت این خانم یا آقا مرتب ساعتش را نگاه میکند که ببیند این ساعت کی تمام میشود، چون مثلاً ساعت 6 یک جای دیگر قرار دارد. این طوری محفل خانوادگی درست نمیشود و بچهها هم احساس اُنس نمیکنند.84
خانوادهها، آنجا گرم نیستند. خانواده اصلاً آنجا واقعیّت ندارند. یک مرد و زن باهم توی یک فضایی زندگی میکنند اما از هم جدایند. آن نشست و برخاستهای خانوادگی، آن محبتهای خانوادگی، آن اُنسهای فراوان به هم، اینکه مرد خودش را محتاج به زنش ببیند و زن خودش را محتاج شوهرش ببیند، اینها دیگر نیست. دو نفرند به صورت قراردادی که فقط در یک خانهای زندگی میکنند. اسمش هم هست که با عشق شروع میشود!85
پیامدهای ازدواج به سبک غربی
در جوامع غربی جوانها، دورهی نشاطِ جوانی و تُندی احساسات و غرایز را آزادانه میگذرانند و وقتی به خانواده و به ازدواج میرسند که در واقع بخش زیادی از میل طبیعی آنها و غرایز آنها فرو نشسته است. آن شوق و محبّت و عشقی که باید در اعماق روح زن و شوهر جایگزین شود، در اینها نیست یا کم است.86
اینکه بعضی سن ازدواج را برای سالهای میانیِ عم که در غرب و تمدّن غرب معمول است، میگذارند مثل اغلب چیزهایشان، غلط و برخلاف فطرت و مصلحت بشر و ناشی از این است که به شهوترانی و بیبند و باری اقبال دارند. میخواهند جوانی خود را به اصطلاحِ خودشان، با خوشی سپری کنند، هوسرانیهایشان را بکنند، بعد که از کار افتاده شدند و آتشهایشان فرو نشست، حالا سراغ خانواده بروند. ملاحظه میکنید که در غرب زندگی خانوادگی این طوری است. طلاقهای زیاد، ازدواجهای ناموفق، مرد و زنهای بیوفا، تخطّیهای جنسیِ فراوان، غیرتِ کم، زندگی خانوادگی به این معناست.87
غرب، در سراشیبی سقوط
اگر شما امروز به بعضی از جوامع غربی نگاه کنید، به خصوص آنهایی که بیشتر آمیخته به مسائل صنعت و ارتباطاتِ صنعتی و ماشینی هستند، خواهید دید که روز به روز آلودگیها در آن جا زیاد خواهد شد. آلودگیِ اخلاقی و فساد هم که در جامعهای رایج شود، آن جامعه را از هم خواهد پاشاند. حالا اینها مثل زلزله و سیل، بلایای دفعی نیست. بلکه اینها بلایای تدریجی است؛ منتها بیعلاج. بلایایی است که وقتی بر جامعهای نازل شد، به زودی نمیفهمند، به تدریج میفهمند.
آن وقتی که بیماری ضربه خودش را تا اعماق فرود آورد، آن وقت میفهمند. آن وقت هم دیگر هیچ علاجی نخواهد داشت. الآن، جوامع غربی دارند به این سمت حرکت میکنند، آن هم به سرعت. یعنی، حقیقتاً به نقطههای بسیار خطرناکِ سراشیبی رسیدهاند... این همهاش به این خاطر است که دخترها و پسرها در سنین مناسب، ازدواجهای کامیاب و ماندگار انجام نمیدهند. بعد هم محیطهای خانوادگی که آن جا تشکیل میشود، محیطهای محبّت نیست.88
در دنیای غرب، بنیان خانواده متزلزل شده است، خانوادهها دیر تشکیل میشوند، زود هم منهدم میشوند. فساد و فحشاء روز به روز بیشتر میشود، اگر این اتفاق بهطور کامل بیفتد، آن جامعه به بلیّات عظیمی دچار خواهد شد، البته این طور بیماریها و گرفتاریها، چیزهایی نیست که ظرف 5 سال یا 10 سال خودش را نشان بدهد، لکن بعد از گذشت سالهای متمادی وقتی که اثر گذاشت، یک جامعه را به کلی منهدم و نابود میکند، ثروتهای علمی و فکری و مادی و همه چیز را از بین میبرد. این آینده در انتظار بسیاری از کشورهای غربی است.89
در به در به دنبال آرامش
الآن دنیای اروپا و آمریکا را نگاه کنید، ببینید اینها چقدر دچار اضطرابند. چقدر ناآرامی دارند. چقدر دنبال آرامش میگردند. چقدر مصرف قرصهای مسکن و خواب آور زیاد است، چقدر جوانها به کارهای بیقاعده دست میزنند، موها را بلند میکنند، لباسهای تنگ میپوشند. برای این است که از وضع جامعه ناراحتند. عصبانی و خشمگیناند. میخواهند خودشان را به آرامش برسانند؛ آخرش هم با ناکامی میمیرند. پیرمردها و پیرزنها در خانهی سالمندان میمیرند. بچههایشان همراهشان نیستند. زنهایشان از آنها خبر ندارند. زن و شوهر از هم دورند.90
در غرب فرزندانی که نمیدانند پدر و مادرهایشان چه کسانی هستند، زیادند. زنان و مردانی که با هم اسماً زن و شوهرند ولی سالهای متمادی از همدیگر هیچ اطلاعی ندارند، فراوانند. زنانی که خاطرشان جمع باشد تا آخر عمرشان، تا دوران پیریِ آنها، سایه این مرد بر سرشان هست و با هم زندگی خواهند کرد، کماند. مردانی که خاطرشان جمع باشد که این همسرشان که مورد علاقهشان هم هست، فردا نمیگذارد برود سراغ یک زندگی مستقل، کم هستند.91
گوش شنوا کو؟!
در خود آمریکا، نسبت رشدِ فساد، ( انواع اخلاقی و جنسی و جنایت و قتل و ...) در بین مردم و حتی کودکان زیاد است. مطبوعات و هوشمندان جوامع غربی، دارند فریاد میزنند، مقالهها مینویسند، حرفها میزنند، هشدارها میدهند، اما به گوش کسی فرو نمیرود؛ یعنی علاج ندارند. وقتی که وضعیت را از پایه و بنیان خراب کردند و سی، چهل یا پنجاه سال بر همین وضع گذشت، با هشدار و فریاد و فلان سیاست این مشکلات حل نخواهد شد.92
جوامع غربی خوشبختی نداند. این حرفی نیست که من بزنم. حرفی است که حالا دیگر متفکرانشان، دلسوزانشان و کسانی که صاحب درایتاند، صاحب عقلاند- نه سیاستمدارها- آنهایی که در متن جامعه هستند، الآن صدایشان بلند شده است. چرا؟ چون در آن جامعه وسایل خوشبخت زندگی کردن نیست. خوشبختی عبارتست از آرامش و احساس سعادت و امنیت.93
الآن هم کسانی که با معارف جهانی آشنا هستند، میدانند که به خصوص بیشتر از همه جا آمریکا – البته کشورهای اروپایی هم هستند- فریاد خیر خواهان و مصلحان و چیز فهمهایشان بلند شده که بیاییم یک فکری بکنیم. البته به این آسانی هم نه میتوانند فکر کنند و نه اگر فکر کنند به این آسانی به علاج میرسند.94
هدف شوم؛ راهکار شیطانی
آن کسانی که میخواهند در یک کشور یا جامعهای نفوذ پیدا کنند فرهنگ آن جامعه را در مشت خود بگیرند و فرهنگ خود را به آنها تحمیل نمایند، یکی از کارهایشان، معمولاً متزلزل کردن بنیان خانواده است. کما اینکه در خیلی از کشورها این کار را متأسفانه انجام دادهاند. مردها را بیمسئولیت و زنها را بد اخلاق کردهاند.95
انتقال فرهنگها و تمدنها و حفظ اصول و عناصر اصلی یک تمدن و یک فرهنگ در جامعه و انتقالش به نسلهای بعد، به برکت خانواده انجام میپذیرد. خانواده که نبود، همه چیز متلاشی میشود. اینکه میبینید غربیها در داخل کشورهای شرقی و اسلامی و آسیایی، این همه سعی میکنند شهوترانی و فساد را رواج دهند، برای چیست؟ یکی از علل آن همین است که میخواهند با این کار خانوادهها را متلاشی کنند تا فرهنگ این جوامع تضعیف شود؛ تا بتوانند سوار اینها شوند. چون تا فرهنگ یک ملّتی تضعیف نشود، کسی نمیتواند او را مهار کند، به دهان او دهنه بزند و سوار دوش او بشود. آن چیزی که ملّتها را بیدفاع کرده است و در دست اجانب اسیر میکند، از دست دادن هویت فرهنگی است. این کار هم با بر هم خوردن بنیان خانوادهها در جامعه آسان میشود.
اسلام میخواهد این را حفظ کند. این خانواده را نگهدارد. زیرا در اسلام یکی از مهمترین کارها برای رسیدن به این اهداف، تشکیل خانواده و سپس حفظ بنیان خانواده است.96
فقط یک کلمه دربارهی خانواده
من در یک سخنرانی در سازمان ملل، حدود یک ساعت و اندی راجع به خانواده صحبت کردم. بعد به من اطلاع دادند که تلویزیونهای آمریکا با اصراری که در سانسور کردن و خراب کردن حرفهای ما دارند، روی این صحبتها تکیه کرده و آن را چند بار پخش کرده و تفسیر هم گذاشتهاند. فقط به خاطر گفتن یک کلمه دربارهی خانواده.
یعنی پیام متضمن مسأله خانواده، امروز برای غرب یک پیامی است مثل آب خنکِ گوارا. چون کمبود آن را حس میکنند.
چقدر زنهایی که تا آخر عمر تنها زندگی میکنند. مردهایی که تا آخر عمر تنها زندگی میکنند. غریب و بیانس زندگی میکنند. چقدر جوانانی که به خاطر نبودِ خانواده، ولگرد میشوند. در آن جا یا خانواده نیست یا اگر باشد، مثل نبودن است!97