سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ
  مجتبی[1199]


سلام عشقم مداحی هست ولی درباره چیز دیگه مینویسم معتقدم فقط باید به خدا تکیه کرد فقط خدا
ویرایش
لینک دوستان
ویرایش
پیوندهای روزانه
ابر برچسب ها
امکانات دیگر

وقتى که بنده من در حال سکرات مرگ باشد، فرشتگان بالاى سر او می ایستند

در حالى که به دست هر کدام از آنها جامى از آب کوثر و جامى از شراب بهشتى است،

 به روح او مینوشانند تا سکرات موت و سختى آن از بین برود،

 و او را به بشارتى بزرگ مژده میدهند و میگویند: خوش آمدى و مقدمت مبارک باد!

 تو بر خداى عزیز، کریم، حبیب و نزدیک وارد میشوى.

 پس روح او از جوار فرشتگان پرواز میکند و به پیشگاه پرودگار در کمتر از یک چشم

به هم زدن صعود میکند و دیگر بین او و بین پروردگار، پرده و حجابى نیست.

 خداوند مشتاق دیدار اوست

و او را لب چشمهاى در کنار عرش مینشاند. سپس به او میگوید:

 دنیا را چگونه رها کردى؟

جواب میدهد: خدایا! به عزّت و جلالت که من نسبت به دنیا شناختى ندارم.

 من از آغاز تولّد از تو اندیشناک بودم.

 خداوند میفرماید: راست گفتى اى بنده من. تو جسمت در دنیا،

 ولى روحت با من بود. همه اسرار و کارهاى آشکار تو در نظر من بود.

 هرچه میخواهى درخواست کن تا به تو بدهم، تمنّا کن تا برآورده سازم.

 این بهشت من براى تو مباح است پس در آن پر و بال بگشا.

 و این جوار من است پس در آن ساکن شو.

پس روح عرض میکند: خداوندا! تو بودى که خودت را به من شناساندى،

 پس من از همه خلایق به وسیله این معرفت و شناخت بی نیاز شدم.

 قسم به عزّت و جلالت که اگر رضایت تو در آن باشد که قطعه قطعه شوم

و هفتاد بار به فجیعترین صورت کشته شوم; رضاى تو براى من پسندیده است.

 خداوندا! من چگونه به خود مغرور باشم ، در حالى که اگر تو مرا گرامى ندارى،

 ذلیلم اگر تو مرا یارى نفرمایى، مغلوب و شکست خورده ام. اگر تو مرا تقویت نکنى،

 ضعیف و ناتوانم. اگر مرا با یاد خودت زنده نگردانى مُرده ام و اگر پرده پوشى تو نبود،

 اوّلین بارى که من گناه کردم، رسوا میشدم. 

خداوندا! چگونه رضایت تو را طلب نکنم در حالى که عقل مرا کامل کردى

 تا تو را بشناسم و حق را از باطل و امر را از نهى و علم را از جهل و نور

 را از ظلمت تشخیص بدهم.

آنگاه خداى عزّوجلّ می فرماید: قسم به عزت و جلالم که بین تو و خود

 هیچ پرده و مانعى در هیچ زمانى ایجاد نمیکنم. اینگونه با دوستانم رفتار میکنم.


توسط : مجتبی |   نظر بدهید
مطلب بعدی : رضایت پدر و مادر       



پیامهای عمومی ارسال شده


+ سلام بعد از یک سال اندی آمدم خسته خسته کسی اینجا هست؟


+ آسمانم مال تو ، تو فقط باش کنارم گل من /// دل من تنگ توهه تو کمی بخند ///آری خسته ام وکمی مجنون شده ام تو فقط کمی بخند ///دلم هواتیت کرده با اینکه غریبی...


+ خستم خستم از نوشتن از کسی که نمیدانم کیست و هیچ وقت نیست مگر در ذهن مشوش من که می آید و طوفانی در این تلاطم ذهنم ایجاد می کند و می رود آری خستم دیگر بس است می خواهم که... خدایا خسته ام


+ خیلی وقتا بدون اینکه متنی رو بخونم لایک میزنم تازگیا عکس هم میخوام توی اینستا لایک بزنم نگاه نمیکنم فقط لایکش میکنم شماهم اینجوری هستید؟؟؟


+ دوباره مینویسم از تویی که دلگیرم بهار سبزه ای و منم خزان نگاهت به راه تو نشسته ام زین اگر گذر افتاد زچشم آسمانی و جاده ی خاکی


+ این روزها دلم فقط یاد تو میکند آری فقط یادتو !ولی نمیدانم کی این فاصله ها میرود و من من من میرسم به تو!


+ خدایا..... این روزها...... دلتنگم...... باورکن این یکی دیگرشعرنیست


+ بعضی وقتا اینقدر دلت از یه حرف میشکنه که... حتی نای اعتراضم نداری فقط نگاه میکنی و بی صدا... میشکنی....


+ دگر درد دلم درمان ندارد… مسیر عاشقی پایان ندارد.. مرا در چشم خود آواره کردی.. نگاهت دور برگردان ندارد…


+ دیکته زندگیمان پر از غلط است ولی نگران نباش خودش گفته قبل از نمره دادن... اگر پشیمان شوی غلط هایت را پاک میکنم