سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ
  مجتبی[1199]


سلام عشقم مداحی هست ولی درباره چیز دیگه مینویسم معتقدم فقط باید به خدا تکیه کرد فقط خدا
ویرایش
لینک دوستان
ویرایش
پیوندهای روزانه
ابر برچسب ها
امکانات دیگر

خشکسالی در کوفه...

 کوفه خشکسالی شده بود. خیلی وقت بود باران نباریده بود. آمدند پیش حضرت علی علیه السلام. ایشانفرمودند به فرزندم حسین بگویید برایتان دعا کند. آمدند پیش امام حسین. حضرت دعاکردند و باران بارید. خوشحال شدند. گفتند جبران می کنیم!!

(و چه قدر زیبا در کربلا محبت امام حسین را جبران کردند!!)

فدایی
دستگیر که شد دلش گرفت،به مرگ که محکومش کردند،حرفی نزد.هنگام اجرای حکم
گریه اش گرفت،فکر کردند ترسیده،گفت:نه...دلم به حال کسی می سوزد که با خانواده اشبه سمت کوفه می آید

از عشقت آتیش گرفتم



ازعشقت آتیش گرفتم ...
آواره شدم ..
کتک خوردم ...
خلاصه هر بلایی که فکر کنی از عشقت کشیدم !!!
بنظرت این همه بس نیست واسه یه بار دیدنت ؟؟؟
...بغضش ترکید...
چند لحظه بعد معشوقش رو گذاشتن توی تشت براش آوردن ...

وداع...

همه جا آنقدر ساکت شده بود که انگار نه انگار کسی اونجاست . انگار همه چیز تموم شده بود . انگار با هم تموم کرده بودند . دست گرمی رو روی شونش احساس کرد . صورتش رو که از روی صورت اکبر برداشت تمام محاسنش خونی بود

برادر باوفا

خدایا شاهد باش که این اولین باری نیست که دارم امتحان میشم و گواهی میدهم به اینکه تا آخر عمر در حال امتحانم اما خدایا این بار نه !!! اینطور نه !!! اینجا نه !!! حالا نه ... دهانش بسته بود و داشت با خدا راز و نیاز می کرد ... هنوز حرفش تموم نشده بود که تیر خورد توی مشکی که توی دهنش بود

هدیه کوچک
آنقدر عاشق معشوقش شده بود که هر چه داشت خرج او کرده بود. دیگر چیزی برایش نماندهبود. فقیر فقیر شده بود. نمی دانست چه کند. ناگهان صدایی شنید. یادش آمد هنوز چیزیبرای فدا کردن دارد. به خیمه رفت تا علی اصغر را هم بیاورد.....

نماز شب نشسته
شب یازدهم محرم بود. بلند شده بود که نماز شب بخواند... وضو که گرفت، روی سجادهنشست و آروم دستهاشو برد بالا تا تکبیر بگه. پرسیدم: «چرا نشسته...؟» گفت: «امشبحضرت زینب نشسته نماز می خونه» ... بی اختیار نشستم


به امام علیه السلام گفت: خوشحال می شوم در مجلس عروسی ما شرکت کنید. امام فرمودند اگر در مجلستان روضه امام حسین را بخوانید شرکت می کنم. مرد پذیرفت. روز عروسی، امام تشریف آوردند. قدری نشستند. روضه که شروع شد برخاستند و به سمت درخروجی رفتند. داماد هراسان به دنبال امام علیه السلام دوید. پرسید: چه شده؟ و امامعلیه السلام در حالی که کفشها را جفت می کردند پاسخ دادند: اکنون مجلس، مجلس ماست

سوال استاد غیر مسلمان و پاسخ دانشجویان...

استاد داشت در مورد علائم اولیه و ثانویه و نهایی کمبود آب در کودکانشیرخوار صحبت می کرد و این که در نهایت کمبود آب و تشنگی باعث مرگ کودک می شود. درهمین حین صدای گریه چند نفر از دانشجوها را شنید. پرسید: چرا شما گریه می کنید؟ یکنفر قضیه کربلا و تشنگی حضرت علی اصغر را برای استاد غیرمسلمان تعریف کرد. استاد کهقضیه برایش جالب شده بود پرسید: خب بالاخره به او بچه آب دادند یا از تشنگی مرد؟ ... صدای گریه بلندتر شد

توسط : مجتبی |   نظر بدهید
مطلب بعدی : رضایت پدر و مادر       



پیامهای عمومی ارسال شده


+ سلام بعد از یک سال اندی آمدم خسته خسته کسی اینجا هست؟


+ آسمانم مال تو ، تو فقط باش کنارم گل من /// دل من تنگ توهه تو کمی بخند ///آری خسته ام وکمی مجنون شده ام تو فقط کمی بخند ///دلم هواتیت کرده با اینکه غریبی...


+ خستم خستم از نوشتن از کسی که نمیدانم کیست و هیچ وقت نیست مگر در ذهن مشوش من که می آید و طوفانی در این تلاطم ذهنم ایجاد می کند و می رود آری خستم دیگر بس است می خواهم که... خدایا خسته ام


+ خیلی وقتا بدون اینکه متنی رو بخونم لایک میزنم تازگیا عکس هم میخوام توی اینستا لایک بزنم نگاه نمیکنم فقط لایکش میکنم شماهم اینجوری هستید؟؟؟


+ دوباره مینویسم از تویی که دلگیرم بهار سبزه ای و منم خزان نگاهت به راه تو نشسته ام زین اگر گذر افتاد زچشم آسمانی و جاده ی خاکی


+ این روزها دلم فقط یاد تو میکند آری فقط یادتو !ولی نمیدانم کی این فاصله ها میرود و من من من میرسم به تو!


+ خدایا..... این روزها...... دلتنگم...... باورکن این یکی دیگرشعرنیست


+ بعضی وقتا اینقدر دلت از یه حرف میشکنه که... حتی نای اعتراضم نداری فقط نگاه میکنی و بی صدا... میشکنی....


+ دگر درد دلم درمان ندارد… مسیر عاشقی پایان ندارد.. مرا در چشم خود آواره کردی.. نگاهت دور برگردان ندارد…


+ دیکته زندگیمان پر از غلط است ولی نگران نباش خودش گفته قبل از نمره دادن... اگر پشیمان شوی غلط هایت را پاک میکنم