پيام
+
الا شير-اوژنان دشت ناورد
ز جا خيزيد دشمن سر برآورد
ز نو هنگامهي شهد و شرنگ است
دوباره آزمون نام و ننگ است
ز خودبنيادي مشتي خس و خار
سياست پيشه غولان تبهکار
ز نام افتاد با نان کار ما را
مسلمانان مسلماني! خدا را
ز بام دين به دام نان فتادن
دکان عشوه چيدن، وعده دادن
ز دشمن آشتي جستن پي نان
زهي مردم فريب نامسلمان
ز ايمان فلک فرسا بريدن
به زير سايهي دشمن خزيدن
*عاطفه*
92/7/6
« شاسوسا »
کدامين عزت است اين غير خواري؟
بجز اين وعدهها ديگر چه داري؟
کرا از دشمنان بيم است؟ هيهات
کرا آهنگ تسليم است؟ هيهات
الا دنياپرستان ! خاکبازان!
فروشي نيست خون پاکبازان!
به دست خود نهادن بند بر دست؟
چنين کاري پدرداري نکرده است
به آمريکا سپردن سر، شما را
شما را زندگاني، مرگ ما را
خوشا روزي که سالار شهيدان
ز روي لطف بر ما نااميدان
دري بگشايد از باغ شهادت
که دارد جان ما داغ شهادت
نه عقل از عشق غاف
« شاسوسا »
دري بگشايد از باغ شهادت
که دارد جان ما داغ شهادت
نه عقل از عشق غافل کرد ما را
نه دنيا رخنه در دل کرد ما را
به دنيا دل نبندد هر که مرد است
که دنيا سر به سر اندوه و درداست