سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ
  مجتبی[1199]


سلام عشقم مداحی هست ولی درباره چیز دیگه مینویسم معتقدم فقط باید به خدا تکیه کرد فقط خدا
ویرایش
لینک دوستان
ویرایش
پیوندهای روزانه
ابر برچسب ها
امکانات دیگر

مبارزه امام علیه‏السلام

آنگاه امام علیه‏السلام در حالى که شمشیرش را برهنه کرده بود در برابر سپاه دشمن ایستاد و این اشعار را قرائت فرمود:

انا ابن على الطُّهر من آل هاشمٍ کفانى بهذا مفخراً حین افخر و جدّى رسول اللّه اکرم من مشى و نحن سراج الله فى الخلق نزهر و فاطم امُّى من سلالة احمد و عمّى یُدعى ذا الجناحین جعفر و فینا کتاب اللّه أُنزل صادقاً و فینا الهدى و الوحى بالخیر یُذکر و نحن امان اللّه للنّاس کلّه منطول بهذا فى الانام و نجهر و نحن ولاْ الحوض نسقى وُ لا تنابکأس رسول اللّه ما لیس یُنْکر و شیعتنا فى النّاس اکرم شیعة و مبغصنا یوم القیامة یخسر.(286) و (287)

سپس آنان را به مبارزه طلبید و هر کس به میدان قدم مى‏نهاد او را به قتل مى‏رسانید تا گروه زیادى از دشمن را کشت، پس بر میمنه سپاه حمله کرد و مى‏گفت:

الموت اولى من رکوب العار و العار اولى من دخول لنارح.(288)

آنگاه بر مسیره حمله‌ور مى‏شد و مى‏فرمود:

انا الحسین بن على آلیت ان لا انثنى احمى عیالات ابى امضى على دین النبى.(289) و (290)

 

امام فرمود: لباسى را براى من آرید که کسى در آن طمع نکند تا آن را زیر لباس‌هایم بپوشم که از بدنم بیرون نیاورند، پس لباس کوتاهى را براى او آوردند، آن حضرت فرمود: نه، این لباس اهل ذلت است؛ آنگاه لباس کهنه‏اى را گرفته و آن را پاره نمود و در بر کرد. پس آن را چاک زده و پوشید، و چنین کرد که آن را بیرون نیاورند.

نوشته‏اند: امام علیه‏السلام هزار و نهصد و پنجاه نفر از سپاه دشمن را به استثناى مجروحان به قتل رسانید تا این که عمر بن سعد فریاد برآورد: واى بر شما! مى‏دانید با چه کسى مبارزه مى‏کنید؟! این فرزند على بن ابى طالب کشنده عرب است!(291) پس، از همه سوى بر او بتازید؛ پس از صدور این فرمان صد و هشتاد نفر با نیزه و چهار هزار نفر با تیر به آن حضرت حمله‌ور شدند.(292)

امام علیه‏السلام بر اعور سلمى و عمرو بن حجاج زبیدى که با چهار هزار نفر بر شریعه نگهبان بودند حمله کرد و اسب خود را در شریعه فرات راند، و چون اسب سر در آب برد که بنوشد امام فرمود: تو تشنه‏اى و من تشنه، واللّه که آب ننوشم تا تو آب نخورى، و چون اسب سخن امام را شنید سر برداشت، و آب ننوشید! گویا سخن امام را فهمید.

امام حسین علیه‏السلام فرمود: بنوش که من نیز بنوشم! پس امام علیه‏السلام دستش را دراز کرد و مشتى از آب را برداشت.

شمر به امام گفت: به خدا سوگند که به آن دسترسى پیدا نخواهى کرد.

پس مردى به امام علیه‏السلام گفت: فرات را مى‏بینى که همانند شکم ماهیان جلوه مى‏کند؟! به خدا سوگند که از آن ننوشى تا لب تشنه جان دهى!

امام حسین علیه‏السلام فرمود: خدایا او را تشنه بمیران.

نوشته‏اند که: آن مرد پس از آن ماجرا فریاد مى‏زد: مرا آب دهید! آب برایش مى‏آوردند و آنقدر مى‏نوشید که از دهانش مى‏ریخت، باز فریاد مى‏زد: مرا سیراب کنید! تشنگى مرا کشت! و چنین بود تا جان داد.(293)

برخى هم گفته‏اند که: در آن هنگام سوارى گفت: اى ابا عبدالله! تو از خوردن آب لذت مى‏برى در حالى که حریم تو را غارت مى‏کنند؟!

پس امام از شریعه بیرون آمد و بر آن قوم حمله کرد تا خود را به خیمه آل الله رسانید و دید که سراپرده‏اش هنوز از دستبرد دشمن در امان مانده است.(294)

 


توسط : مجتبی |   نظر بدهید
      

دختر سه ساله

هنگامى که امام علیه‏السلام با اهل حرم وداع کرد و اراده میدان فرمود: دختر سه ساله خود را بوسید و آن طفل از شدت تشنگى فریاد بر آورد: «یا ابتاه! العطش!» آن حضرت فرمود: اى دختر کوچک من! صبر کن تا برایت آبى بیاورم.

پس آن حضرت روانه میدان شد و به سوى فرات رفت، در این زمان مردى از سپاه کوفه آمد و گفت: اى حسین! لشکر به خیمه‏ها ریختند.

آن حضرت از فرات بیرون آمد و خود را به سرعت به خیمه‏ها رسانید. آن دختر کوچک به استقبال پدر آمد و گفت: اى پدر مهربان! براى من آب آورده‏اى؟!

امام از شنیدن این سخن، اشک از دیدگانش جارى شد و فرمود: عزیزم! به خدا سوگند که تحمل تشنگى و بی‌قرارى تو بر من دشوار است؛ پس انگشت خود را در دهان آن طفل گذارد و دست بر پیشانى او کشید و او را تسلى داد؛ و چون امام خواست از خیمه‏ها بیرون رود آن طفل به سوى امام دوید و دامان امام را گرفت، امام فرمود: اى فرزندم! نزد تو خواهم آمد.(284)

از امام باقر علیه‏السلام نقل شده است: امام حسین علیه‏السلام چون هنگام شهادتش رسید دختر بزرگش فاطمه را خواند و نامه‏اى پیچیده به او داد و وصیتى به صورت شفاهى به او فرمود، و على بن الحسین علیه‏السلام به گونه‏اى بیمار بود که امید بهبودى او را ظاهراً نداشتند و فاطمه آن نوشته را به على بن الحسین تسلیم کرد و پس از او به ما رسید.(285)


توسط : مجتبی |   نظر بدهید
      

سفارش امام حسین به امام سجاد علیه‏السلام

از امام سجاد علیه‏السلام نقل شده است که فرمود: پدرم در روز شهادتش مرا به سینه چسبانید در حالى که خون ار سراپایش مى‏جوشید و به من فرمود: اى فرزندم! این دعا را که تعلیم مى‏کنم حفظ کن که آن را مادرم فاطمه زهرا علیهاالسلام به من تعلیم کرد و او از رسول خدا و رسول خدا از جبرئیل نقل کرده‏اند، هنگامى که حاجت بسیار مهم و غمى بزرگ و امرى عظیم و دشوار به تو رو کند بگو: «بحق یس والقرآن الحکیم و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر على حوائج السائلین، یا من یعلم ما فى الضمیر، یا منفّساً فن المکروبین، یا مُفرّجاً عن المغمومین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لایحتاج الى التفسیر صلِّ على محمد و آل محمد و افعل بى کذا و کذا.»(280)

 

نوشته‏اند: امام علیه‏السلام هزار و نهصد و پنجاه نفر از سپاه دشمن را به استثناى مجروحان به قتل رسانید تا این که عمر بن سعد فریاد برآورد: واى بر شما! مى‏دانید با چه کسى مبارزه مى‏کنید؟! این فرزند على بن ابى طالب کشنده عرب است! پس، از همه سوى بر او بتازید؛ پس از صدور این فرمان صد و هشتاد نفر با نیزه و چهار هزار نفر با تیر به آن حضرت حمله‌ور شدند.


وداع امام علیه‏السلام

در این هنگام امام عیله السلام براى وداع به سوى خیام آمد و فرمود: «یا سکینه! یا فاطمه! یا زینب ! یا ام‌کلثوم! علیکنّ منّى السّلام!»

سکینه فریاد بر آورد: اى پدر! آیا تن به مرگ داده‏اى؟!

امام علیه‏السلام فرمود: چگونه چنین نباشد کسى که نه کمک کننده‏اى دارد و نه یاورى؟

سکینه گفت: اى پدر! ما را به حرم جدمان بازگردان!

امام علیه‏السلام فرمود: اگر مرغ قطا را رها مى‏کردند مى‏خوابید.(281)

خانم‌هاى حرم با شنیدن سخنان امام به زارى و شیون پرداختند، امام علیه‏السلام آنها را آرام فرمود و روى به‏ ام اکلثوم نمود و گفت: اى خواهر! تو را وصیت مى‏کنم که خوددار باشى! آنگاه سکینه فریادکنان به سوى امام آمد، و آن حضرت سکینه را بسیار دوست مى‏داشت، او را به سینه چسبانید و اشک او را پاک کرد و گفت:

سیطول بعدى یا سکینه فاعلمى منک البکأ اذا الحمام دهانى لا تحرقى قلبى بدمعک حسرًْ مادام منّى الروح فى جثمانى فاذا قلت فانت اولى بالّذى تأتیننى یا خیرة النّسوان.(282) و (283)

 


توسط : مجتبی |   نظر بدهید
      

 

استغاثه امام علیه‏السلام

چون امام علیه‏السلام بدن‌هاى پاک و پاره پاره‏ یارانش را دید که بر روى خاک کربلا افتاده است و دیگر کسى نمانده است که از او حمایت کند و نیز بی‌تابى اهل‌بیت را مشاهده فرمود، در برابر سپاه کوفه ایستاد و فریاد برآورد که:

هل من ذابٌ‏ٍ یذُبُّ عن حرم رسول الله؟ هل من موحٌدٍ یخاف اللّهِ فینا؟ هل من مغیث یرجو اللّه فى اغاثتنا؟ هل من معین یرجو ما عندالله فى اغاثتنا؟(275)

آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ و آیا خداپرستى در میان شما وجود دارد که درباره ظلمى که بر ما رفته است از خدا بترسد؟ و یا کسى هست که به فریادرسى ما به خدا دل بسته باشد؟ و یا کسى هست که در کمک کردن به ما چشم امید به اجر و ثواب الهى دوخته باشد؟

زنان حرم وقتى که این را از امام علیه‏السلام شنیدند صداى آنها به گریه بلند شد.(276)

و امام سجاد علیه‏السلام چون استغانه پدر را شنید، از خیمه بیرون آمد و او آنچنان بیمار بود که نمى‌توانست شمشیر خود را حمل کند، و با این ضعف مفرط به سوى میدان حرکت کرد در حالى که ام‏کلثوم از پشت سر او را صدا مى‏زد که: اى فرزند برادرم! بازگرد، و آن حضرت مى‏گفت: اى عمه! مرا بگذار که در برابر پسر رسول خدا مبارزه کنم.

امام حسین علیه‏السلام فرمود: اى خواهر! او را نگاه دار که زمین خالى از نسل آل محمد نشود.(277)

این استغانه امام علیه‏السلام در دل دشمن اثرى نگذاشت، از همین رو امام علیه‏السلام مقابل اجساد مطهر یارانش آمد و فرمود:

یا حبیب بن مظاهر! و یا زهیر بن القین! و یا مسلم بن عوسجه! و یا ابطال الصفأ! و یا فرسان الهیجأ! مالى اُنادیکم فلا تسمعون؟! و اَدعوکم فلا تُجیبون؟! و انتم نیام ارجوکم تنتبهون، فهذه نسأ ال الرسول فقد علاهُنَّ من بعدکم النحول، فقوموا عن نومتکم ایّها الکرام و ادفعوا عن آل الرسول الصغاة اللئام.(278)

اى حبیب بن مظاهر! و اى زهیر بن قین! و اى مسلم بن عوسجه! اى دلیران و اى پا در رکابان روز کارزار! چرا شما را ندا مى‏کنم ولى کلام مرا نمى‌شنوید؟! و شما را فرا مى‏خوانم ولى مرا اجابت نمى‌کنید؟! شما خفته و من امید دارم که سر از خواب شیرین بردارید که اینان پردگیان آل رسولند که بعد از شما یاورى ندارند، از خواب برخیزید اى کریمان و در برابر این عصیان و طغیان از آل رسول دفاع کنید.

در بعضى از روایات آمده است که آن بدن‌هاى پاک به حرکت در آمدند تا به نداى امام مظلوم خود لبیک گفته باشند و به زبان حال و یا به لسان قال مى‏گفتند: «ما براى اجراى فرامین تو حاضریم و در انتظار مقدم مبارک تو هستیم.»(279)

 


توسط : مجتبی |   نظر بدهید
      

 

اشعار امام حسین علیه‏السلام

هنگامى که امام حسین علیه‏السلام طفل شیرخوار را دفن کرد، بپاخاست و این اشعار را قرائت کرد:

«اینان به خدا کافر شدند، و از ثواب الهى از دیر زمان اعراض کردند؛ على را در گذشته کشتند، و فرزندش حسن، زاده بهترین خلق را شهید کردند؛ و این نتیجه کینه اینان بود، آنگاه گفتند: الان بر حسین به طور جمعى یورش بریم، اى واى بر گروهى که پست هستند، جمعیت را گرد آورند براى اهل دو حرم؛ سپس حرکت کردند و یکدیگر را سفارش نمودند بر کشتن من براى خشنودى دو ملحد (عبیدالله و یزید)؛ از خدا بر ریختن خونم نترسیدند، به امر عبیدالله که زاده دو کافر است؛ ابن سعد با لشکرش همانند قطرات باران بر من تیر زدند؛ مرا جرم و گناهى از گذشته نبود، جز این که فخر مى‏کردم به نور فرقدین (دو ستاره): على بهترین خلق بعد از پیامبر، و پیغمبر که والدین او هر دو از قریشند؛ برگزیده خدا از خلق پدرم على است، سپس مادرم، پس من فرزند دو برگزیده هستم؛ نقره‏اى که از طلا خالص گردیده، من همان نقره هستم و فرزند دو طلا؛ چه کسى همانند جد من در دنیا دارد، یا همانند پدرم، پس من فرزند دو ماه هستم؛ مادرم فاطمه زهرا، و پدرم شکننده سپاه کفر است در بدر و حنین؛ ریسمان محکم دین على مرتضى است، و پراکنده کننده لشکر دشمن و نمازگزار و به دو قبله؛ براى او در جنگ احد واقعه‏اى است که حرارت آن فروکش کرد با گرفتن دو سپاه؛ سپس در احزاب و فتح، که در آن نابودى دو سپاه عظیم بود؛ در راه خدا چه کردند، امت زشت کردار با عترت پیامبر و على؛ عترت نیکوکردار نبى مصطفى، و على بزرگوار و شجاع هنگام مقابله با سپاه؛ او خدا را در کودکى پرستید، در حالى که قریش دو بت را مى‏پرستیدند؛ او بتها را رها کرد و آنها را سجده نکرد، با قریش هرگز حتى به مقدار طرفة العین.» (274)

 

 

آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ و آیا خداپرستى در میان شما وجود دارد که درباره ظلمى که بر ما رفته است از خدا بترسد؟ و یا کسى هست که به فریادرسى ما به خدا دل بسته باشد؟ و یا کسى هست که در کمک کردن به ما چشم امید به اجر و ثواب الهى دوخته باشد؟ زنان حرم وقتى که این را از امام علیه‏السلام شنیدند صداى آنها به گریه بلند شد.

استغانه امام علیه‏السلام در دل دشمن اثرى نگذاشت، از همین رو امام علیه‏السلام مقابل اجساد مطهر یارانش آمد و فرمود:

اى حبیب بن مظاهر! و اى زهیر بن قین! و اى مسلم بن عوسجه! اى دلیران و اى پا در رکابان روز کارزار! چرا شما را ندا مى‏کنم ولى کلام مرا نمى‌شنوید؟! و شما را فرا مى‏خوانم ولى مرا اجابت نمى‌کنید؟! شما خفته و من امید دارم که سر از خواب شیرین بردارید که اینان پردگیان آل رسولند که بعد از شما یاورى ندارند، از خواب برخیزید اى کریمان و در برابر این عصیان و طغیان از آل رسول دفاع کنید.


      

بسم رب الحسین(ع)

 

حسین جان هرگز گره ام از علمت واشدنى نیست

غیر از تو کسى در دل من جاشدنى نیست

باید تو به چشمم بدهى اشک و گرنه

این چشمه ی خشکیده که دریا شدنى نیست

باید که دمى مرثیه خوانت شده باشد

ورنه دم عیسی که مسیحا شدنى نیست

از نوکر بد هم که بپرسید بگوید

ارباب به خوبى تو پیدا شدنى نیست...


توسط : مجتبی |   نظر بدهید
      

فواید نگاه به قرآن



جام دینی:

قرآن کریم در ماه مبارک رمضان نازل شده و تلاوت آیات قرآن و حتی نگریستن به آن در این ماه فضیلت بسیاری دارد.

در روایات اسلامی، از ماه رمضان به عنوان بهار قرآن یاد شده است و بر این اساس توصیه‌ها و سفارشات فراوانی از رسول خدا(ص) و معصومین(ع) درباره تلاوت قرآن کریم و حتی نگریستن به صفحات و آیات این کتاب انسان ساز و کلام وحی شده است.

رسول خدا(ص) در پاسخ به این سوال که پیوسته نگریستن به قرآن چه فایده‌ای دارد؟ فرمودند:"هر کس پیوسته به قرآن بنگرد، تا زنده است، از بهره بینایی برخوردار می‏‌شود1".

امام صادق(ع) نیز درباره این‌که از رو خواندن قرآن چه ثمراتی دارد؟ می‌فرمایند: "هر کس قرآن را از رو بخواند، از بهره بینایی برخوردار است و از گناه پدر و مادرش کاسته می‏‌شود، هر چند کافر باشند2".

پیامبر خدا(ص) همچنین در خصوص ثواب گوش فرا دادن به تلاوت قرآن چنین فرمودند: "هرکه به یک آیه از کتاب خدا گوش دهد، برایش ثوابی دو چندان نوشته شود و هر که یک آیه از کتاب خدا تلاوت کند، روز قیامت آن آیه نوری برای او باشد3".

آن حضرت همچنین درباره این که تلاوت قرآن چه ثوابی دارد؟ می‌فرمایند: "بر تو باد به تلاوت قرآن و بسیاری یاد خدا؛ زیرا که آن در آسمان، برای تو نام (و آوازه) است و در زمین نور4".

منابع احادیث:

1- کنز العمّال، جلد 1، صفحه 536، حدیث 2406، دانش نامه احادیث پزشکی: 1 / 310

2- الکافی، جلد 2، صفحه 613، حدیث 1، ثواب الأعمال، صفحه 128، حدیث 1، بحارالأنوار، جلد 92، صفحه 196

3- کنزالعمّال: 2316 منتخب میزان الحکمة: 460

4- الخصال: 525 / 13 منتخب میزان الحکمة:
 


      

 

استاد شهید آیت‌الله مرتضی مطهری یکی از موفق‌ترین اندیشمندان اسلامی بود که با روحیات و نیازهای روحی و فکری جوانان آشنا بود و چون زبان نسل جوان را می‌دانست و می‌فهمید، پیام این نسل را می‌شنید و متناسب با نیازهای جوانان به موقع و به جا به وسیله آثار ارزشمندش با آنان ارتباط ایجاد می‌کرد.



استاد مطهری با اشاره به این سخن آموزنده امیرالم?منین (علیه السلام) که می‌فرماید: «اگر ذهن جوانان ما با مطالب حق پر نشود، با مطالب ناحق پر خواهد شد»، تمام سعی و کوشش خود را کرد تا جوانان را با حقایق اسلام آشنا سازد.



در ادامه به پاسخ هایی که از جانب جوان پرسیده شده و ایشان پاسخ داده اند می پردازیم. ادامه مطلب...

توسط : مجتبی |   نظر بدهید
      

اصلاً همین "نماز خواندن یک "مبارزه با نفس است.

چون در آغاز برای ما جذابیتی ندارد و دوست داریم فقط برای "رفع تکلیف، زود نمازمان را بخوانیم و تمام کنیم، ولی برای اینکه حال نفس خودمان را بگیریم و با این هوس مبارزه کنیم باید با آرامش و طمأنینه و بدون عجله نماز بخوانیم.مبارزه با نفس یعنی رسیدن به نفس و مبارزه با لذت یعنی رسیدن به لذت؛ اما لذتی عمیق و سرشار نه یک لذت سطحی و کم به همین خاطر است که بعضی‌ها "حریص عبادت هستند، در خان? خدا منتظر می‌نشینند، و با نفس خود مبارزه می‌کنند و اینگونه از زندگی خودشان واقعاً لذت می‌برند...


      

اصلاً حسین جنس غمش فرق می کند

این راه عشق پیچ وخمش فرق می کند

اینجاگدا همیشه طلبکار می شود

اینجا که آمدی کرمش فرق می کند

شاعر شدم برای سرودن برایشان

این خانواده، محتشمش فرق می کند

“صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین”

عیسای خانواده دمش فرق می کند

از نوع ویژگی دعا زیر قبه اش

معلوم می شود حرمش فرق می کند

تنها نه اینکه جنس غمش جنس ماتمش

حتی سیاهی علمش فرق می کند

با پای نیزه روی زمین راه میرود

خورشید کاروان قدمش فرق می کند

من از حسینُ منی پیغمبر خدا

فهمیده ام حسین “همه اش” فرق می کند?


توسط : مجتبی |   نظر بدهید
      
<      1   2   3   4   5   >>   >



پیامهای عمومی ارسال شده


+ سلام بعد از یک سال اندی آمدم خسته خسته کسی اینجا هست؟


+ آسمانم مال تو ، تو فقط باش کنارم گل من /// دل من تنگ توهه تو کمی بخند ///آری خسته ام وکمی مجنون شده ام تو فقط کمی بخند ///دلم هواتیت کرده با اینکه غریبی...


+ خستم خستم از نوشتن از کسی که نمیدانم کیست و هیچ وقت نیست مگر در ذهن مشوش من که می آید و طوفانی در این تلاطم ذهنم ایجاد می کند و می رود آری خستم دیگر بس است می خواهم که... خدایا خسته ام


+ خیلی وقتا بدون اینکه متنی رو بخونم لایک میزنم تازگیا عکس هم میخوام توی اینستا لایک بزنم نگاه نمیکنم فقط لایکش میکنم شماهم اینجوری هستید؟؟؟


+ دوباره مینویسم از تویی که دلگیرم بهار سبزه ای و منم خزان نگاهت به راه تو نشسته ام زین اگر گذر افتاد زچشم آسمانی و جاده ی خاکی


+ این روزها دلم فقط یاد تو میکند آری فقط یادتو !ولی نمیدانم کی این فاصله ها میرود و من من من میرسم به تو!


+ خدایا..... این روزها...... دلتنگم...... باورکن این یکی دیگرشعرنیست


+ بعضی وقتا اینقدر دلت از یه حرف میشکنه که... حتی نای اعتراضم نداری فقط نگاه میکنی و بی صدا... میشکنی....


+ دگر درد دلم درمان ندارد… مسیر عاشقی پایان ندارد.. مرا در چشم خود آواره کردی.. نگاهت دور برگردان ندارد…


+ دیکته زندگیمان پر از غلط است ولی نگران نباش خودش گفته قبل از نمره دادن... اگر پشیمان شوی غلط هایت را پاک میکنم